تجزیه اسلام : درس های آموزنده سده گذشته

مسلمانان بجای تقویت هویت های متضاد بایستی هویت های ملی، مذهبی و قومی خود را تقویت بخشند

480470
تجزیه اسلام : درس های آموزنده سده گذشته

تجزیه اسلام : درس های آموزنده سده گذشته

 

مسلمانان بجای تقویت هویت های متضادی که براحتی از سوی محافل خشونت طلب و رادیکال به ایجاد زمینه تفرقه و دوگانگی متمایل می شوند، بایستی هویت های ملی، مذهبی و قومی خود را بشکلی که از تمامیت و وحدت درونی دین مبین اسلام حراست کند، بر پایه ارزشهای انسانی و معنوی عالی استوار سازند. ادموند فاضی سر دبیر مجله " Questions diplomatiques et colonials " یکی از مجلات منتشره در فرانسه در سال 1901 یعنی دوره مستعمراتی در فرانسه از یک گروه شرق شناس و مقامات استعمار گر اروپایی این سوال را پرسیده بود که آیا سرنوشت دین اسلام در قرن آینده چگونه خواهد بود ؟ با توجه به اینکه از انجام این نظر سنجی جالب توجه تا به امروز  بیش از یک سده گذشته است، مشاهده می کنیم که برخی از پاسخ های داده شده در آن دوران هنوز هم محتویات بسیار غنی دارند. این پاسخ ها در رابطه با طرز برخورد و ذهنیت اروپای آن دوران از خیلی چیزها پرده بر داشته و در عین حال به زخم هایی که جهان اسلام خوئ باز کرده است، روشنی می افکندند.

" Ignac Goldziher " آکادمیسین مجارستانی، " Martin Hartmann " شرق شناس آلمانی و " Arabist Edmond Douttée " آکادمیسین فرانسوی در بین پاسخ دهندگان به سوال ادموند فاضی قرار داشتند. هر کدام در پاسخی که دادند، بوضوح تز نیاز اسلام به دخالت مستقیم کشورهای غربی برای مدرنیزه شدن و عناصر اساسی شرق شناسی کلاسیک مبنی بر اینکه اسلام به تنهای صاحب سنتی مرده و تمدنی کهنه و فرسوده و یک بافت سیاسی و فرهنگی بی نظم می باشد، و نیز طراحی های استعمارگرایانه اروپای قرن نوزدهم را تایید کردند.

" Joseph Massad " در کتاب خود بنام " Islam in Liberalism " که در سال 2015 از سوی دانشگاه شیکاگو چاپ گردید، از این طرز برخورد غرب تفسیر و انتقاد زیرکانه ای بعمل می آورد.

" Bernard Carra de Vaux " مورخ علوم و ادیان و در عین حال استاد فلسفه اسلامی فرانسه که در بین پاسخگویان به این سوال قرار دارد که تفسیری سیاه و سفید در مورد سوال داشته و با پیشنهاد کورکورانه خود جلب دقت می کند. تخمین وی در مورد وضعیت دین مبین اسلام در قرن آینده عناصر اساسی نگرش آکادمیک به مسئله با نگرش استعمارگرایانه را به یکدیگر پیوند می دهد. هدف اصلی تفسیر وی بر نحوه راههای ممانعت از تهدیدی که پان اسلامیزم  بعنوان اید مورد حمایت روشنفکران و آکادمیسین های دوره سلطان عبدالحمید دوم می تواند برای کشورهای اروپایی تشکیل داده و در نتیجه به حاکمیت اروپا بر جهان اسلام پایان دهد، متمرکز شده است.

مورخ فرانسوی قبول می کند که اسلام قادر به ایجاد تفاهم بین  دموکراسی و لیبرالیسم  بعنوان ارزشهای غربی و اروپایی می باشد. وی می گوید : لیبرالیسم  می تواند در دین اسلام ریشه بیاندازد کذا در گذشته نیز این امر بشکل مسامحه و گذشت تجلی کرده بود. نگرانی اصلی مورخ فرانسوی نه بوجود آوردن تئوری لیبرالیسم اسلامی بلکه نشان دادن راههای ادامه حاکمیت غرب بر جوامع مسلمان و حتی عمیق تر سازی این حاکمیت می باشد. اعمال سیاست های مستعمراتی به وقت، صبر و شکیبایی نیاز دارد.

 مورخ فرانسوی می گوید اگر کشورهای غربی می خواهند تا در تبدیل جوامع مسلمان به کشورهای مستعمراتی تحت یوغ خود موفق شوند، بایستی بایستی جهان پیامبر اسلام را تجزیه کرده و حس وحدت نیرو مابین مسلمانان را از بین ببریم. بایستی از جدایی های سیاسی و قومی که در حال حاضر در بین جوامع مسلمان وجود دارد، بهره مند شویم.

" Bernard Carra de Vaux " مورخ فرانسوی بر این نظر است که بایستی حتما تفاوت های سیاسی، قومی و مذهبی در جوامع مسلمان مد نظر داده شود. خلاصه کلام آنکه مورخ فرانسوی به این نتیجه می رسد که برای تداوم بخشی به سیاست های مستعمراتی غرب بایستی جهان اسلام را به تجزیه کنیم. اگر این سیاست ها بخوبی اجرا شوند، دین اسلام تضعیف خواهد شد. و بدین ترتیب جهان اسلام را سست و منگ کرده و بدین ترتیب هرگز نمی تواند به آرزوی بیداری بزرگ دست یابد.

بدون در نظر گرفتن پیش بینی های Carra de Vaux ، حقیقت این است که استثمارگرایی و میراث حکمرانی فرهنگی راهگشای تجزیه اسلام و خرابکاری در تنوع داخلی اسلام شده است. جوامع مسلمانی که یگپارچگی انتلکتوئل و روحی خود را از دست داده و بین گذشته با احتشام و امروز بدبخت تجزیه شده اند، نه توانسته اند از آداب و سنن خود حراست کرده و نه همسو و عجین با فرهنگ ها و تمدنهایشان خود را مدرنیزه بکنند. استثمارگرایی و امپریالیزم فرهنگی برای که مطمئن بشود تمایزات داخلی جهان اسلام  به یک بیداری بزرگ نیازی نداشته و نظام جهان جدید طرحهای قدرت اصلی را ناخشنود نسازد، هر چیزی را که لازم باشد انجام داده است.

باید میراث این میراث متضرر استثمارگرایی را مشاهده بکنیم، فقط از یک طرف نیز باید این را که جهان مسلمان امروزه به وضعیتی که در داخل آن قرار دارد، تا چه اندازه یاری می کند، مورد بازپرسی قرار  بدهیم. بعنوان مثال علت تنش مذهبی بین مسلمانان شیعه  و سنی به اندازه مداخلات قدرتهای جهان در کشورهای مسلمان، از مبارزه قدرت و ستیز وکالت بین ملتها و دولتهای مسلمان نیز نشات می گیرد. ویزیون، رهبری کمبود پیش بینی تمامی مسلمانان را به مبارزات نافرجامی سوق می دهد که این مبارزات بدون در نظر گرفتن مذهب، ریشه قومی و یا شهروندی، به همه آسیب رسانده و همه را تضعیف می کند.

جهانی شدن بشکلی متضاد و بنحوی که تعبیرهای چند توده ای چون امت، اعتقاد و جوامع عقیدتی ارشهای تعریف شده با سنن اسلامی، یکپارچگی هویت ها و تمالیاتی چون تقاطع را تقویت می کند. زاویه دید بین المللی و چهانی به اسلام کلاسیک، در هر موضوع از فلسفه تا هنر و از جغرافیا تا سیاست، برداشت تکمیل کننده امت را بدست می آورد. روح کوزموپولیت نه از خارج بلکه از درون آمده و قبل از رد کردن تمایزات از سوی ابن العربی، همه چیز را در چهارچوب مفهوم وحدت قرار داده و  بشکل " وحدت در تمیایزات " تعریف کرده است.

امروزه مسلمانان باید از این اصل اساسی حراست بکنند. بجای تشویق هویت های مخالف که در اذهان و احساسات انسانها دوگانکی مطلق بوجود آورده و  به آسانی از سوی رادیکالهای حامی خشونت تخریب می کنند، هویت های ملی، قومی و مذهبی را که از یکسو قادر به  حراست  از وحدت داخلی اسلام بوده  و از سوی دیگر در یک زمینه اخلاقی انسانی برتر که قادر به تداوم بخشیدن باشد، در یک زمینه اخلاقی برتر و انسانی جای بدهد. این در مقابل دایکالهای حامی خشونت چون داعش والقاعده و آنهای که خواهان تجزیه اسلام در بنیه ریشه قومی و مذهبی می باشند، بهترین پادزهر خواهد بود. 



خبرهای مرتبط