چه چیزی سبب می شود تا وقتی "جای دیگری" هستیم خود را در "خانه خود" احساس کنیم؟!

سخنگوی نهاد ریاست جمهوری ترکیه، مقاله ای تحت عنوان" چه چیزی سبب می شود تا وقتی هر جای دیگری هستیم خود را در خانه خود احساس کنیم؟!" را منشتر کرده است.

607286
چه چیزی سبب می شود تا وقتی "جای دیگری" هستیم خود را در "خانه خود" احساس کنیم؟!

ابراهیم کالین سخنگوی نهاد ریاست جمهوری ترکیه، مقاله ای تحت عنوان" چه چیزی سبب می شود تا وقتی هر جای دیگری هستیم خود را در خانه خود احساس کنیم؟!" را در نشریه دیلی صباح نوشته است.

متن این مقاله تقدیم خوانندگان گرامی می شود.

"مارتین هایدگر" فیلسوف شهیر آلمانی، در کتابی تحت عنوان "مفاهیم اساسی متافیزیک" که از جزوه های درسی وی در خلال سالهای 1929 الی 1930 تدوین شده است در رابطه با مفهوم فلسفه از قلم "گئورگ فیلیپ فریدرش فون هاردنبرگ" که با لقب "نوالیس" شناخته می شود می نویسد:" فلسفه حسرت وطن است. تمایل انسان برای حضور در خانه، علیرغم بودن در هر جای دیگر است."

هایدگر با بیان اینکه این جمله نوالیس، تعبیری "رومانتیک" است، اما خود اعتراف می کند که روند اندیشه فلسفی وی نیز از همین آفوریزما و موعظه آغاز شده است.

بنابراین از دیدگاه هایدگر، ویژگی اصلی فلسفه همین جمله "تمایل به حضور در خانه در هر جای دیگر است" می باشد.

 وی می افزاید:" ما به عنوان کسانیکه صرفا با فلسفه مشغول هستیم اگر در هر جایی، از احساس حضور در خانه برخوردار نباشیم، ممکن است شاهد بروز چنین حسی در خود شویم. همیشه در خانه بودن به معنای یکی شدن با یک مفهوم بزرگ و یکپارچه به صورتی پیوسته است. ما تبلور این یکپارچگی کامل و برخورداری از این حس را در نام دنیا می بینیم. از دست رفتن این تمامیت، برای انسان مدرن تبدیل به انگیزه ای نخست برای تاسیس خودیت وی شد. حسرت وطن از همین هجران بر می خیزد و ما را برای یافتن خانه مان تشویق می کند تا دوباره روح محروم خود را در وضعیتی تام و کامل احساس کنیم. به تعبیر پتر برگر، انسان در عصر "اذهان بی خانمان" هر چقدر هم نارحت کننده باشد با در نظر گرفتن احتمال عدم یافت مقصودش، می بایست در جستجوی یک پناهگاه باشد. همانگونه که در قرن نهم میلادی بایزید بسطامی یکی از اولیاء زمانه، می گوید:" با جستجوی حقیقت، قادر به یافتن ان نخواهید شد. لاکن کسانیکه حقیقت را یافته اند انهایی هستند که دریافته اند که باید همچنان در پی یافتن حقیقت باشند."

در عصر ارواحی که رانده شده اند و اذهانی که بصورتی بی خانمان رها شده اند، برای تثبیت جایگاهمان بر پایه مفکوره فلسفی هایدگر در عرصه جهان، موجودات محدود و فناپذیری همانند ما، با مفهوم روشن بینی درونی مواجه می شوند. تاثیرات متقابل میان ما و دنیا براساس این حقیقت شکل گرفته است:" ما موجودات فناپذیر، محدود، منحصر بفرد و ویژه ای هستیم که در جهان هستی قادر به دریافت معنا می باشیم."

فلاسفه مسلمان نیز بر این باورند که دنیا، سرای جستجوی حقیقت است. اما در این رویکرد شاخصه های فلسفی متفاوتی نیز وجود دارد. براساس فلسفه کلاسیک از کندی تا فارابی و ملاصدرا، ضروری است تا انسانها حقیقت اشیاء را همانگونه که موجود است درک و فهم کنند. این بدان معنا است که ما به عنوان موجودات فناپذیر، می توانیم در راه فهم حقایق مجادله کنیم. اما دانستن به عنوان یک کارکرد ذهنی کافی نیست. فرد نباید براساس دانسته های محض خود حرکت کند. این حرکت باید براساس حقیقت اشیاء صورت گیرد. این بدان معنی است که میبایست حقیقت را به معنی کامل کلمه جدی گرفت و اهمیت و توجه ویژه ای برای آن منظور داشت. ما صاحبان و ارباب جهان نیستیم. ما صرفا می توانیم در نقش نگهبانان مسئول و یا مخاطبین حکیم آن مورد توجه قرار گیریم.

در اینجا لازم است به نکته ای توجه کنیم. فلاسفه مسلمان حقیقتی را معرفی می کنند که به سبب عظمت و بزرگی اش، جهان ماده قادر به درخود گنجاندن آن نیست. این یعنی اینکه ما نه در جستجوی محض دنیا، بلکه در جستجوی حقیقت دنیا هستیم. اینکه ما در جهان هستیم خود به تنهایی قادر به فراهم کردن موقعیت ویژه ای برای درک بهتر این حقیقت نیست. این همان وضعیتی است که سبب می شود ما در این جهان از محدودیتهای دنیای مادی عبور کنیم.

این درست همانجایی است که نشان می دهد فلسفه به عنوانی اجرائیاتی معنوی شاهدی بر جایگاه ما در این جهان و نیز در فراسوی آن است. مطابق گفته ملاصدرا نتیجه غایی تفکر فلسفی آن است که هستی فردی ما را در غالب چشم انداز هستی نشان دهد. 

در این مرحله، فلسفه با حکمت به بلوغ می رسد و ما را به سوی افقهای جدید معنایی سوق می دهد. به این وسیله می توانیم معنای وجود و جایگاه خود را کشف و دوباره کشف کنیم. این همان سفری است که به ما پناه و جایگاه مناسب در این جهان را میبخشد. در سایه این هدایت، می توانیم برای اینکه خود را در خانه خویش حس کنیم در چشم انداز هستی قرار گیریم.

از سوی دیگر این امر سبب نمی شود که ما پیرو فلسفه فرار باشیم و چشمهای خود را بر حقایق، بی عدالتیها و نیز استثمارگریهای موجود در جهان ببندیم. برعکس برای رویارویی با مسائل اقتصادی و سیاسی در جهان کنونی که سبب از خود بیگانه شدن و بی وطنی بی رویه شده نیازمند یک نگاه درست فلسفی و اخلاقی هستیم. حقایق جدی سیاسی نمی تواند بهانه ای برای فرار ما از جستجوی حقیقت باشد  این هم زمانی ممکن است که ما تاملات فلسفی را در قالب صفای روح و حکمت، درونی کنیم. هدف پرسش فلسفی، بیدار کردن این روحیه حساسیت طلب در اندیشه ما است. اگر بخواهیم اندیشه ملاصدرا را مجددا بیان کنیم این امر به معنی تبدیل شدن به یک انسان بهتر و عبور از منیتهای شخصی است که قابل انحصاری شدن و یا دستکاری شدن توسط خودفریبی و خود بزرگ بینی نیست.

بنابراین اگر خود متکبرمان را از تخت فرماندهی پایین کشیم و آن حقیقت بزرگ که خود نیز بخشی از آن هستیم را کشف کنیم، در آن هنگام می توانیم خود را در خانه حس کنیم برغم آنکه در جای دیگری باشیم.

ترجمه: فرزاد صمدلی



خبرهای مرتبط