میردامادی: ایران به «وضعیت بنبست» رسیده است
یاسر میردامادی، پژوهشگر حوزه و دانشگاه با تاکید بر لزوم اصلاحات ساختاری در ایران، اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حال حاضر این کشور را به وضعیت بنبست تشبیه کرد
دکتر سیدیاسر میردامادی، فارغالتحصیل حوزه علمیه مشهد و مطالعات اسلامی در لندن در مصاحبه با خبرگزاری «آناتولی» گفت: "جمهوری اسلامی اصلاحات را کشته و نعش آن را برای عبرت خلق بر سر در شهر آویزان کرده است. حفظ وضع موجود هم بههیچ عنوان مطلوب نیست و حتّی یک لحظه استمرار آن نیز برای حال و آینده ایران سمّ مهلک است. اصلاحات (حتّی جزیی، چه رسد به ساختاری) مطلوب است، اما در وضعیت کنونی ممکن نیست".
وی افزود: مجموعه این رخدادها ما را به "وضعیت بنبست" میرساند. وضعیت بنبست میتواند به فرسایشی شدن نیروهای منتقد بینجامد. بالاگرفتن نزاع میان گروههای منتقد و بیاعتمادی شدید میان آنها و تلاش برای تنازع بقا، که همین حالا در حال وقوع است، از نشانههای این فرسودگی است. باید اعتراف کنم که شخصاً هیچ راه برونرفتی دستیافتنی از وضعیت بنبست سراغ ندارم.
-روند حذف نیروهای سیاسی پس از انقلاب 1979 تاکنون
وی که فرزند استاد سیدحسین میردامادی، دایی آیتالله سیدعلی خامنهای، رهبر ایران نیز است و بههمین دلیل علاوه بر حوزه اندیشه، تحولات تاریخی چند دهه گذشته از نزدیک مشاهده و تجربه کرده است، درباره دلایل روند نزولی وفاق ملی از ابتدای انقلاب تاکنون و حذف گروههای سیاسی طی این سالها گفت:
«از بهمن 1357 (1979) تاکنون هرچه جلوتر آمدهایم ماشین حذف حکومت، قربانی بیشتری گرفته است. این حذف چنان حداکثری شده که حالا اصولگرایان هم، که خودیترین جریان درون حکومت به شمار میآیند، از حذف در امان نیستند. چو پردهدار به شمشیر میزند همه را/کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند (حافظ).
ماشین شوم حذف در ابتدای انقلاب با اعدام بخشی از مدیران نظام شاه آغاز شد؛ مدیرانی که، دستکم بخشی از آنها-در دایره مقدورات حکومت شاه-خدمتگزارخلق بودند. اعدام زندهیاد دکتر فرّخرو پارسا (1359-1301ه.ش) آخرین وزیر آموزش و پروش نظام گذشته، از نمونههای آشکار این حذف ناعادلانه است.
اگر روحانیان انقلابی فعّال در بخش دینیِ آموزش و پرورش نظام شاه، مانند بهشتی، باهنر و برقعی، به خدمات مرحوم فرّخرو پارسا در نظام آموزشی آن زمان اذعان میکردند، شاید این زن مظلوم و خدوم اعدام نمیشد. طوفان حذف، آنگاه دامن ملّی-مذهبیها و نهضتیها، مجاهدین، چپها و سپس چپِ مذهبی (موسوم به خطّ امام) را گرفت و جلوتر اصلاحطلبها را دربرگرفت و حالا اصولگرایان میانهرو را نیز بینصیب نگذاشته است.»
-عدم تحقق ثبات سیاسی در ایران پس از انقلاب و دلایل آن
وی راجع به ناتوانی ایران پس از انقلاب در دستیابی به ثبات سیاسی (عادیسازی رابطه حکومت با منتقدان و رقبای سیاسی) نیز اظهار داشت:
«عوامل زیادی در این باب دخیل بودهاند. عامل اصلی، تبدیل انقلاب 57 به جمهوری اسلامی بود؛ تعمّداً میگویم "انقلاب پنجاهوهفت" و نه "انقلاب اسلامی" زیرا در به ثمر نشستن این انقلاب تمام گروهها نقش داشتند و نه فقط مذهبیها یا بهطور خاصّ اسلامگراها. آرمانهای انقلاب 57 مورد تأیید وسیع جامعه ایران از هر طیف و گرایشی (حتی غیرمذهبیها یا اقلیّتهای قومی و مذهبی) بود.
آرمانهای مشترک این انقلاب عبارتند از: استقلال، آزادی، جمهوریّت، اسلامیّت و ایرانیّت. گیرم این آرمانها مبهم باشند (کدام آرمان است که مبهم نباشد؟) اما رفتهرفته معلوم شد که مردم از استقلال، انزوای جهانی را منظور ندارند؛ از آزادی تنها آزادی موافق را منظور ندارند، بلکه آزادی مخالف را منظور دارند؛ از اسلامیّت، اسلام عدل، برابری و حقطلبی را منظور دارند، اسلامی که کشیدن خلخال از پای زنی یهودی را هم برنمیتابد نه اسلامی که حتی مراجع تقلید منتقد را هم در خانهشان حبس میکند و حسینیّهشان را غارت میکند و جز انقیاد و تسلیم نمیطلبد.
مردم ایران همچنین از ایرانیّت، رعایت منافع ملّی را در نظر داشتند و نه قربانیکردن منافع ملّی به پای توسعهطلبیِ (امپریالیسمِ) منطقهای؛ مردم از ایرانیّت، سلطهطلبیِ ایرانی را منظور نداشتند. تبدیل شدن انقلاب 57 به جمهوری اسلامی مسیر حذفگری را هموار کرد و حذفگری، که رویّه جاری جمهوری اسلامی شد، مانع از آن شد که کشور به ثبات برسد. به نظرم رأی "آری" مردم در همهپرسی سال 1359 هم رأی به آرمانهای انقلاب 57 بود، نه رأی به استبدادی مذهبی که حذفگری مشخّصه اصلی آن است.
در روند استحاله آرمانهای انقلاب 57 و جایگزینی آن با جمهوری حذفگرای اسلامی (که نه جمهوری است و نه اسلامی، اما سراسر حذفگراست) افزودن اصل ولایت فقیه به قانون اساسی نقش اصلی را ایفا کرد. این اصل اما در پیشنویس قانون اساسی، که به تأیید آیتالله روحالله خمینی هم رسیده و ابتدا قرار بود همان به همهپرسی گذاشته شود، نبود. همین امر نشان میدهد که چگونه برخی تصادفهای تاریخی به استحاله انقلاب از آرمانهای پنجاهوهفت و تبدیل آن به استبداد مذهبی یاری رساند و دردا و دریغا که ما را به وضعیّت فعلی رساند.»
-محرومیت منتقدان و مخالفان و اقلیتها از مشارکت در اداره امور ایران
دکتر میردامادی در ادامه مخالفت حکومت ایران با مشارکت سیاسی گروههای منتقد و مخالف (حتی از نوع فارس و شیعه) و قومی و مذهبی و اقلیتها هم تصریح کرد:
«علت اصلی همان حذفگری است که بدان پرداختم. این حذفگری البته گروههای بهحاشیهراندهشده را بیش از مرکزنشینها تحت تأثیر قرار داده است. در رابطه میان جمهوری اسلامی و مخالفاناش (اعم از منتقد غیربرانداز تا برانداز) بنبستی رخ داده است. یکی از عوامل این بنبست، دادوستدی (دیالکتیکی) قهقرایی است که میان جمهوری اسلامی و مخالفاناش پدید آمده: حکومت از برقراری ارتباط با مخالفاناش، از ابتدا تاکنون، ناتوان بوده و آسانترین راه؛ یعنی حذف را انتخاب کرده است.
از سوی دیگر، مخالفان نیز بر اثر حذفشدن، زبان گفتوگو با حکومت را از دست دادهاند و همین به تشدید خصومت میان طرفین کمک کرده است. امید به اصلاحِ بی/کمتنش در آینده، زمانی شکل میگیرد که حکومت با مخالفان وارد گفتوگو شود و نیز مخالفان هم وارد گفتوگوی انتقادی با حکومت، به نیّت استیفای حقوق از دست رفته مردم شوند و این کار را نشانه "وادادگی" و "خیانت" به حساب نیاورند.
فراموش نکنیم که شرایط سیاسی ما اکنون "وضعیّت بنبست" است؛ براندازی ممکن نیست، چون حجم سرکوب بالاست، گروههای برانداز (در رأس آنها-از حیث تشکیلاتی و عِدّه و عُدّه-سازمان مجاهدین خلق) هم بعضاً دموکرات نیستند و به انتقام و گرفتن ماشین قدرت حتی به نیّت حذف دیگری میاندیشند و آنهایی هم که دموکراتاند در میان براندازان وزن بالایی ندارند. اصلاحات (حتّی جزیی، چه رسد به ساختاری) مطلوب است، اما ممکن نیست.
جمهوری اسلامی اصلاحات را کشته و نعش آن را برای "عبرت خلق" بر سر در شهر آویزان کرده است. حفظ وضع موجود هم به هیچ عنوان مطلوب نیست و حتّی یک لحظه استمرار وضع موجود برای حال و آینده ایران سمّ مهلک است. مجموعه این رخدادها ما را به "وضعیت بنبست" میرساند. "وضعیت بنبست" میتواند به فرسایشی شدن نیروهای منتقد بینجامد. بالاگرفتن نزاع میان گروههای منتقد و بیاعتمادی شدید میان آنها و تلاش برای تنازع بقا، که همین حالا در حال وقوع است، از نشانههای این فرسودگی است.
باید اعتراف کنم که شخصاً هیچ راه برونرفتی دستیافتنی از "وضعیت بنبست" سراغ ندارم. اما اذعان به رخداد آن و فاصله گرفتن از تصورات اثیری و تخیّلیای مانند "نظام به زودی چپّه میشود" (نظام بیش از چهل سال است که قرار است به زودی چپّه شود!) قدم اول برای یافتن راهحلّی واقعبینانه، صلحطلبانه و ایراندوستانه است.»
-بنبست در هماهنگی و همکاری بین نهادهای مختلف
این پژوهشگر حوزه و دانشگاه با تاکید بر اینکه بنبست مذکور حتی در رابطه بین "علما و نظام"، "تکنوکراتها و مذهبیها"، "نهادهای انتخابی و انتصابی" و همچنین دو جناح حاضر در حاکمیت نیز مشاهده میشود، گفت:
"خاصیّت حذفگری این است که مرز نمیشناسد و تا نابودی کامل خود پیش میرود؛ یعنی آن قدر حذف میکند که دیگر کسی باقی نمیماند، حتّی خودش. اکنون حتّی روحانیانی که روزگاری تمامقدّ در خدمت ماشین حذفگری جمهوری اسلامی بودند (مانند آیتالله جوادی آملی که تحریکگر مستقیم طلّاب اوباش حملهبر و غارتگر حسینیّه و منزل آیتالله منتظری بود) رفتهرفته دیدگاه کموبیش مستقلّ خود را مییابند و دیگر تکرارگر تمام حرفهای حکومت نیستند".
-معضل سیاست خارجی ایران
او راجع سیاست خارجی ایران و روابط این کشور با جامعه بین المللی ، به ویژه غرب و آمریکا هم اظهار داشت:
«برای خروج از این بنبست در سیاست خارجی جمهوری اسلامی هر دو طرف باید تجدیدنظر کنند؛ هم جمهوری اسلامی و هم طرفهای منطقهای و غربی. جمهوری اسلامی در برجام نشان داد که دستکم به دلایل عملگرایانه حاضر است در سیاستهای خود حداقل تجدیدنظر راهکاری (تاکتیکی) نه راهبردی (استراتژیک) کند. همین مقدار هم برای قدم نخست مبارک بود و میتوانست گام اول برای تفاهم میان جمهوری اسلامی و جامعه بینالملل باشد. اما شوربختانه آمدن ترامپ و زدن زیر برجام (که تنها به نیّت شخصی نابودکردن میراث اوباما انجام شد و تحریک ایران در آن نقش چندانی نداشت) ما را دوباره به وضعیت بی اعتمادی حادّ چهار دهه گذشته برگرداند.
متأسفم بگویم که از این حیث، من در کوتاه مدّت چشمانداز چندان امیدوارکنندهای نمیبینم. کنارکشیدن برنی سندرز از رقابت درونحزبی نامزدی ریاستجمهوری در میان دموکراتها بخت بالاآمدن کسی شبیه اوباما را، که بتواند اعتمادسازی کند، از بین برد.»
-سیاست منطقهای ایران و حمایت از گروههای شیعی و رژیم اسد
میردامادی در این زمینه نیز گفت:
«قدم اوّل به نظر من، برگزاری همهپرسی از سوی جمهوری اسلامی در باب سیاستهای داخلی و منطقهای ایران است. سیاست خارجی جمهوری اسلامی، حتّی اگر روزگاری در ابتدای انقلاب جنبه آرمانخواهانه و "کمک به ملتهای مظلوم منطقه" داشته، حالا امّا به سختی از سلطهطلبی ایرانی قابل تفکیک است. دفاع تمامقدّ ایران از حکومت قصّاب و جنایتکار بشّار اسد، که در آدمکشی در کنار صدّام حسین در تاریخ از او یاد خواهد شد، از لکّههای ننگ سیاست خارجی جمهوری اسلامی است.
متأسّفانه ایرانیها نه فقط در سیاست داخلی که در شکلگیری و تصحیح سیاست خارجی جمهوری اسلامی هم نقشی ندارند، اما هزینه این سیاستها بیش از هر چیزی متوجّه آنها است. البته برای من واضح است که مردم ایران دوست ندارند که کشورمان از سلطهطلبی به نقطه مقابل آن؛ یعنی تبدیل شدن به حیاط خلوت سلطهگران غربی درآید. ایرانیها نشان دادهاند که استقلال ایران را دوست دارند و پای آن هزینه میدهند، اما خوشبختانه استقلال را با انزوای بینالمللی و تبدیل شدن به سلطهطلب منطقهای اشتباه نمیگیرند.
جمهوری اسلامی اگر به مردماش اعتماد دارد به آنها در یک همهپرسی شفاف و سراسری فرصت دهد تا سیاستهای خارجی و داخلی جمهوری اسلامی را محکّ بزنند. راه برونشوی آرمانی اگر در میان باشد همین است؛ گرچه واضح است که در وضع فعلی، که متأسّفانه تیغ سرکوب جمهوری اسلامی هنوز برّاست، به همهپرسی تن نخواهد داد اما این باید خواسته اصلی تمام صلحطلبان ایراندوست باشد.»
-بحران کرونا و نقش نهادهای دینی و علمی و معنویت و ایمان برای مقابله با آن
او در پایان پیرامون بحران کرونا، به عنوان یکی از نگرانیها و دغدغههای جامعه ایرانی و جهانی هم تصریح کرد:
«در بحران کرونا مقاومت اولیه اقلیتی از روحانیان (حکومتی یا غیرحکومتی) با بستن اماکن مقدس مذهبی (حرم امام رضا و حرم فاطمه معصومه) تصویر رسانهای کاذبی درست کرد که گویی مذهبیها با علم و دستورات بهداشتی مخالفاند؛ این در حالی بود که اکثر قریب به اتفاق روحانیان و مذهبیها مشکلی با بستن اماکن مقدس مذهبی به دلایل ضروری بهداشتی نداشتند و این تنها مقاومت خود حکومت، به دلایل مبهم سیاسی-امنیتی، بود که مانع قرنطینه قم و بستن اماکن مقدس مذهبی شد.
در مقابل، حالا که چشم همه به ساخت دارو و/یا واکسن کرونا است، علمزدگی یا علمآیینی (scientism) هم رونق گرفته؛ ایدئولوژیای که میخواهد خود را عین علم جلوه دهد و بدینسان متافیزیک طبیعیباورانه (naturalistic) خود را به نام «عین علم بودن» بفروشد و صورتهای دیگر معرفت، مانند معرفت اخلاقی، هنری، دینی و عرفانی را یا انکار کند و یا از اهمیت آنها بکاهد و آنها را سراسر طفیلی علم جلوه دهد.
ایدئولوژی علمزدگی، نوعی دین طبیعی است که بهویژه از قرن هفدهم بدینسو رونق گرفته و همان قدر بر مفروضات اثبات نشده متافیزیکی مبتنی است که متافیزیک دینی، با این حال میکوشد مفروضات خود را پنهان کند و خود را "عین علم" جلوه دهد و تنها متدینان را دارای ایمان و متافیزیک جلوه دهد و به اهل دیانت به خاطر ایمان و متافیزیکشان برچسب ارتجاعی و خرافی بزند، حال آنکه علمزدگی خودش از ایمان و متافیزیک خالی نیست، با این تفاوت که متدینان به جنبه ایمانی و متافیزیکی باورهایشان معترفند و آن را پنهان نمیکنند.
علمزدگی، علاوه بر اینکه یک ایدئولوژی نظراً غیرقابل دفاع است، از نظر تاریخی هم فاجعه آفریده است. یکی از فجایع آن، جریان موسوم به «داروینیسم اجتماعی» است که به ویژه با طرح علمیشان موسوم به «بهسازی نژادی ایجابی» (positive eugenics) به دنبال تشخیص و گسترش «نژاد برتر» و تشخیص و حذف «نژاد فروتر» شدند.
بهسازان نژادی معتقد بودند همانطور که داروین نشان داد که در طبیعت، نظام بقای احسن حاکم است در عرصه اجتماع هم باید نژاد «احسن» را تشخیص داد و به حفظ آن کمک کرد و نژاد فروتر را حذف کرد. این ایده خطرناک و جنایتبار گرچه به گسترش جمجمهشناسی کمک کرد (آنها کوشیدند با طبقهبندی جمجه نژادهای مختلف به ویژگی مشترک هر نژاد دست یابند و مثلا «جمجمه یهودی» را کشف کنند) اما الهامبخش نازیها در کشتار یهودیان شد و بر سیاستهای مهاجرتی کشورهای اروپایی، بهویژه بریتانیا در نیمه اول قرن بیستم اثر سوء عمیقی گذاشت.
بر بحران دامنگستری مانند کرونا تنها با توسل به علم نمیتوان فائق آمد. تمام صورتهای معرفتی، از معرفت علمی گرفته تا معرفت اخلاقی، هنری، دینی و عرفانی باید دست به دست هم بدهند تا بتوان بر این فاجعه غالب آمد. مثلا این روزها تمام مراجع علمی بر توصیههای بهداشتی تأکید میکنند. از جمله اموری که میتواند تنهایی و انزوای ایام قرنطینه را برای آدمیان تحمّلپذیر و بلکه معنادار کند سنت دینی-عرفانی «خلوت» است؛ حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار/تا بُود وردت دعا و درس قرآن غم مخور.
گرچه یافتههای علمی و روحیّهی علمی (علمباوری) باید در هر جامعه عقلانی محترم شمرده شود و بهطور ویژه یافتههای علمی باید محور تصمیمگیری جمعی حکومتها باشد اما علمباوری را نباید با علمزدگی یا علمآیینی، که ایدئولوژی حذفگرای خطرناک، یکسویه و شکستخوردهای است، اشتباه گرفت. تشریح تفاوت میان علمباوری و علمزدگی، بهویژه برای جامعه پویا و رو به توسعه ایرانی، یکی از وظایف فرهیختگان ایرانی یا ایرانیتبار در عصر پساکرونا است.
خبرگزاری آناتولی