ورود نازیسم و نژادپرستی به پارلمان اروپا

جهان باید بنشیند و در مورد این گردابی که دارد ما را به سوی خود می کشد، راه حلی پیدا کند

819209
ورود نازیسم و نژادپرستی به پارلمان اروپا

نتایج انتخابات آلمان در سطح جهان به عنوان یک رویداد عادی و معمولی به نظر رسید.

این در حالیست که پس از هلند، فرانسه و بلژیک، در آلمان نیز حزب نژادپرست وارد مجلس شد و همین گروه نمایندگان خود را به پارلمان اروپا نیز ارسال خواهد کرد.

به عبارت دیگر از سرزمین هایی که نازیسم متولد و در سراسر اروپا پخش شده، نازی ها وارد پارلمان اروپا خواهند شد.

در واقع، جهان باید بنشیند و در مورد این گردابی که دارد ما را به سوی خود می کشد، راه حلی پیدا کند. اما متاسفانه در مورد این موضوع همه و به ویژه روشنفکران غربی ترجیح می دهند سکوت کنند.

اما ساکت باشید یا نباشید، این هیولای نازیسم یک روز در شما را نیز به صدا درخواهد آورد.

با دور شدن اروپا از آرمانها و ارزشهای تمدن خود، نازیسم و نژادپرستی شروع به رشد کرد.

دو ارزش بسیار اساسی وجود دارد که به غرب معنا می دهد. تفسیر غرب از حقوق بشر و دموکراسی. اما متاسفانه در دوره پس از جنگ سرد، دنیای غرب از این دو ارزش که کل تمدن خود را بر پایه آن استوار کرده بود، به شکلی بی پروا استفاده کرده و آن را به اتمام رساند.

رسانه های جمعی گسترش یافت. بدین ترتیب دو نفری که از در دورترین نقاط نسبت به یکدیگر بودند، فرصت دسترسی همزمان به اطلاعات و دانش زندگی روزمره را پیدا کردند. انسان شرق نیز با دسترسی به اطلاعات بیشتر خواهان آزادی های فردی، اجتماعی و حکومتی بیشتر شد.

با به ظهور رسیدن این درخواستها، چهره دوگانه غرب در مورد دموکراسی خود را نشان داد. تعریف آنها از دموکراسی چنین می گوید: در شرق، افراد می توانند خواسته های خود را در جهت نیل به آزادی بیان کنند و حتی در جهت رسیدن به آن تلاش نمایند. همچنین این خواسته های آنها باید بجای آورده شود. اما هنگامیکه این آزادی فردی تبدیل به آزادی در سطح اجتماعی و دولتی می شود، آن وقت است که غرب 180 درجه موضع خود را تغییر می دهد.

غرب معتقد است که درخواست مردم شرق در مورد آزادی و بهتر است بگوییم آزادی در جهت مصرف بیشتر باید در راستای منافع غرب باشد.

برای مثال، اجازه دهید  دو کارگری را که در شغل مشابهی برای یک شرکت تولید خودرو اروپایی کار می کنند، اما یکی از آنها در آلمان و دیگری در هندوستان است، باهم مقایسه کنیم. شرکت اروپایی خودرو در جهت احقاق حقوق کارگران تلاش می کند. وقتی از دور نگاه می کنیم، چنین بنظر می رسد که اولویت اول برای سرمایه های غربی سود نیست، بلکه سطح رفاه و زندگی کارکنان است. در حالی که این موضوع فاصله زیادی با حقیقت دارد. بعنوان مثال قیمت یک خودرویی که در آلمان تولید می شود با قیمت خودرویی که در هندوستان، پاکستان، کره جنوبی و یا ترکیه تولید می شود، یکی است، اما در میزان دستمزدی که به کارگران مشغول کار در خط تولید داده می شود، زمین تا آسمان فاصله وجود دارد. کارگر آلمانی می تواند هر روز برای خانه خود گوشت بخرد و مطابق با استانداردهای تعیین شده از سوی سازمان بهداشت جهانی زندگی کند، اما حقوق کارگر هندوستانی معادل حقوق تنها یک هفته کارگر آلمانی است. پاسخ آنها به این تبعیض طلبکارانه و از موضع قدرت است.

غربی ها در پاسخ به درخواست تاسیس روابط خارجی بین دولتها بر پایه تساوی و برابری نیز به همین شکل رفتار می نمایند. آنها می خواهند عادت ها و رفتارهای استعماری خود را ادامه دهند. نگرش و موضعی به دور از درک متقابل و بر اساس تحکم و دستور دهنده.

به عنوان مثال، شما رهبر یک کشور شرقی هستید. شما در نتیجه یک انتخاب روشن و قطعی و با رای بیش از نیمی از مردم خود انتخاب شده اید. اما هنگامی که شما شروع به محافظت از منافع کشور خود در برابر غرب می کنید و می گوئید که از حقوق مساوی با آنها برابر هستید، آن وقت تبدیل به بدترین فرد در جهان می شوید. با وجود ادامه به کار مجلس، مطبوعات، دادگاهها، دانشگاه ها، سیستم های ارتباطی و خبررسانی بدون سانسور و به شکل آزاد، به ناگاه از شما بعنوان دیکتاتور نام برده می شود. به هر میزان که حمایت مردم از شما بالاتر می رود، شما در چشم غربی ها بیشتر دیکتاتور بنظر می رسید. هنگامی که 52 درصد آرای مردم را کسب کرده و اداره دولت را بدست می گیرید، موقعیت تبدیل به موقعیتی شک برانگیز می شود. اما یک رهبر سیاسی اروپایی که تنها 31 درصد آرا را به دست آورده و به اداره دولت می پردازد، محافظ دموکراسی است.

همان طور که قبلا نیز گفتیم، در سایه افزایش وسایل ارتباط جمعی و رفع موانع موجود بر سر راه ارتباطات، چوپان ترکیه و سیاستمدار آلمانی در هامبورگ می توانند در مدت زمان واحدی به اطلاعات مشابه دسترسی پیدا کنند و در اینجا چوپان ترکیه متوجه وجود برخی اشتباهات می شود. بنابراین دلیل این اشتباهات را از غربی ها که فکر می کند متحد و هم پیمانش هستند، می پرسد. اما فرد غربی به طور مداوم از موقعیت برتر با وی سخن می گوید. با افزایش سؤالات و درخواستهای انسان شرقی در جهت نیل به آزادی، سیاستمدار غربی در داخل به گفتمان ناسیونالیستی متوسل می شود.

احزاب بزرگ غرب که اقشار مختلفی را مورد خطاب قرار می دهند، برای دستیابی به محبوبیت سیاسی و بدلیل جاه طلبی در قدرت، لفاظی های احزاب نژادپرستانه کوچک را دست آویز قرار دادند و با دور شدن از دموکراسی و حقوق بشر و صرف جملاتی که مملو از نفرت بود، سبب شدند تا پدیگا، نازیسم و شوونیسم سر از قبر بیرون آورند.

نه تنها احزاب بزرگی که اقشار مختلف را مورد خطاب قرار می دهند، حتی احزاب سوسیال دموکرات و چپ گرا که از مدافعان جهانی حقوق بشر هستند، از الفاظ نژادپرستانه، بیگانه ستیزی و شوونیستی استفاده می کنند و این زبان نژادپرستی و آکنده از نفرت را از طریق سوسیالیسم، سوسیال دموکراسی و حقوق بنیادی بشر به گوش جهان می رسانند.

تقریبا تمام سیاستمدارن 25 سال اخیر در غرب این اشتباه را انجام دادند و گلوله برفی که توسط آنها بوجود آمده و بزرگ شده، امروز تبدیل به بهمن شده است.

اشتباهات انجام گرفته طی سالیان متمادی باعث شد تا درهای پارلمان اروپا بر روی نمایندگان نژادپرستانه و ناسیونالیسم باز شود. احزاب بزرگ اروپا نیز که اقشار مختلفی را مورد خطاب قرار می دهند، از گفتمان و شعارهای نژادپرستانه ای که بدلیل بحران اقتصادی و سیاسی اروپا رواج یافته بهره گرفته و این شعارها را دستاویز خود قرار دادند. متأسفانه در دوره های اخیر نژادپرستی و نازیسم سرلوحه شعارها و گفتگوهای اروپاییان خواهد بود.

غم انگیز ترین چیز این است که از این به بعد در پارلمان اروپا که در زمان تاسیس، وعده عدم عدول از ارزش های انسانی و اصول دموکراسی را داده بود، در کنار شعارهای نازیسم و نژادپرستی، "ایده" ارتکاب جرم نفرت نیز بر زبان رانده خواهد شد. امیدوارم روشنفکران اروپایی از این خطر آگاه باشند.

 



خبرهای مرتبط