"افسانه گاوها و گرگ‌ها"

افسانه‌های ترک (21)

2142518
"افسانه گاوها و گرگ‌ها"

همراه با هم به سفری در اعماق فرهنگ ترک می‌رویم. آیا آماده کشف اسرار سرزمین‌های عجین شده با تاریخ هزاران ساله، فولکلور غنی و آداب و سنن منحصر به‌فرد هستید؟ این هفته داستان گاوها و گرگ‌ها را برای شما انتخاب کردیم.

 

روزگاری، روزگاری، مردی بود به نام عارف آقا. او چهار گاو داشت.

عارف آقا هر روز با چهار گاوش مزرعه‌اش را شخم می‌زند. یک روز صبح همراه با گاوهایش رفت تا مزرعه را شخم بزند. عصر به خانه برگشت. مثل همیشه گاوهایش را در طویله گذاشت. آن شب یکی از گاوها گفت:

- دوستان! ما از شخم زدن هر روز مزارع خسته شدیم. به حرف من گوش ‌دهید و بیایید راهی برای فرار از اینجا پیدا کنیم.

گاوهای دیگر از این فکر خوشحال شدند و به فکر افتادند. بالاخره تصمیم گرفتند. بزرگترین آنها، گاو خاکستری گفت:

- دوستان اگر می‌خواهید فرار کنید، فردا صبح به محض اینکه عارف آقا در طویله را باز کند فرار خواهیم کرد.

صبح عارف آقا مثل همیشه در طویله را باز کرد. آنها را در علفزار مجاور رها کرد تا چرا کنند. گاوها با استفاده از این فرصت، طبق نقشه‌ای که کشیده بودند، به سرعت فرار کرده  و از روستا دور شدند.

گاوها پس از طی مسافتی به چمنزاری رسیدند که سبزه و آب فراوان داشت. بیچاره عارف آقا یکی دو هفته دنبال گاوهایش گشت اما پیدا نکرد. او امید خود را از دست داده و به گاوها نفرین می‌کرد.

گاوها هم خوشحال بودند که از شخم زدن مزرعه نجات یافته‌اند. یکی دو ماه گذشت. روزی گرگ گرسنه‌ای از آنجا می‌گذشت که چهار گاو را در چمنزار دید. به آنها حمله کرد تا آنها را بخورد، اما موفق نشد. تصمیم گرفت تا از دوستانش کمک بخواهد. گرگ آنجا را ترک کرد، نزد دوستانش آمد و گفت:

- دوستان بیایید تا یک خبر به شما بدهم. امروز چهار گاو را در چمنزاری در این نزدیکی‌ها دیدم. به آنها حمله کردم اما نتوانستم با آنها مقابله کنم. ما فقط با هم می‌توانیم آنها را شکست دهیم.

گرگ‌ها با شنیدن این خبر خوب بسیار خوشحال شدند و گفتند: حالا برویم و آنها را بخوریم.

گرگ‌ها جمع شدند و به علفزار رفتند. پس از طی مسیری طولانی، بالاخره گاوها را دیدند. سردسته گرگ‌ها به دوستانش گفت:

- بلافاصله به گاوها حمله نکنید. ممکن است بترسند و فرار کنند. اول آنها را محاصره کنیم تا فرار نکنند. سپس با هم حمله کنیم.

به توصیه گرگ بزرگ، گرگ‌ها مخفیانه گاوها را محاصره کردند و ناگهان حمله کردند. پس از جنگ طولانی، باز هم نتوانستند گاوها را شکست دهند. سرانجام جمع شدند و برگشتند. همراه هم فکر کردند و بالاخره تصمیم گرفتند برای گاوها تله بگذارند. گرگ بزرگ گفت:

- دوستان چون نمی‌توانیم با گاوها کنار بیاییم، برایشان تله بگذاریم. من یک گرگ را از بین ما انتخاب خواهم کرد. او را نزد گاوها خواهم فرستاد تا به آنها بگوید که با آنها دوست هستیم. بعد از اینکه با آنها دوست شدیم نقشه‌ای کشیده و آنها را یکی یکی خواهیم خورد.

گرگ‌ها سخنان گرگ بزرگ را پذیرفتند و یکی را برگزیدند و به سوی گاوها روانه کردند. گرگ پس از طی مسافتی طولانی، سرانجام به مرغزاری که گاوها در آن بودند آمد و به گاوها گفت:

- من نیامده‌ام که به شما حمله کنم. حرفی برای گفتن دارم. دوستان گرگ من می‌خواهند با شما دوست شوند. برای همین مرا نزد شما فرستادند. یکی از شما با من بیاید و اعلام کند که با ما دوست هستید. بنابراین دشمنی بینمان پایان خواهد یافت. از این به بعد در مقابل هر خطری به هم کمک خواهیم کرد.

گاوها حرف‌های گرگ را باور کردند و غافل از اینکه نقشه‌ای در کار است، یکی از دوستان خود را با گرگ فرستادند. گرگ و گاو با هم به راه افتادند و بالاخره به لانه گرگ‌ها رسیدند. وقتی گرگ‌ها گاو را دیدند او را محاصره کرده و خوردند.

          مدتی گذشت و گاوها نگران دوستشان که با گرگ رفته بود شدند. یکی از گاوها را به دنبال او فرستادند. گاو پس از طی مسافتی طولانی، سرانجام به غاری که گرگ‌ها در آن بودند رسید. وقتی وارد شد فهمید که دوستش را گرگ‌ها خورده‌اند.  خواست فرار کند و جریان را به دوستانش بگوید، اما گرگ‌ها به او حمله کردند و او را نیز خوردند. 

دو گاو باقیمانده وقتی دیدند دوستانشان برنگشتند نگران شدند. یکی از آنها به دنبال دوستانش رفت. پس از طی مسافتی در نهایت به غار گرگ‌ها رسید. اما او نیز مانند دو دوست دیگرش توسط گرگ‌ها تکه تکه شد.

          وقتی آخرین گاو که تنها مانده بود دید که دوستانش دیگر برنگشتند، تصمیم گرفت به غار گرگ‌ها برود. گاو با دیدن سه دوستش که در غار گرگ‌ها تکه تکه شده‌اند، با خود گفت: این اتفاقی است که برای امثال ما می‌افتد، اگر از شخم زدن مزارع خسته نمی‌شدیم و به اینجا نمی‌آمدیم، این اتفاق برای ما نمی‌افتاد. ما لایق آنچه که بر سرمان آمد هستیم.

بعد گرگها این گاو را هم خوردند. بدین ترتیب نفرین عارف آقا قبول شد. گاوها تاوان فرار از خانه را با جان خود پرداختند.       



خبرهای مرتبط